دوم تیر زادروز  معلم ونویسنده ای ست که به بسیاری از داستانهای فولکلور ایران ( بویژه خطه آذربایجان- زادگاهش) جانی دوباره بخشید و با مکتوب کردنشان آنها را از نسیان دوران صیانت کرد.

اولدوز و کلاغ‌ها، اولدوز و عروسک سخن گو،کچل کفتر باز،کوراوغلو و کچل حمزه، تلخون، پوست نارنج، قصه آه، آدی و بودی، بی نام، افسانه محبت، سرگذشت دومرول دیوانه سر، یک هلو هزار هلو ، بزریش سفید، گرگ و گوسفند و بسیاری دیگر یادگار اوست. اما اثر شاخص بهرنگی که بسیاری وی را با این اثر می شناسند – شاید چون با خط فکری و سو گیری اجتماعی وی که دغدغه نقد اجتماعی هم داشت، همخوان است- ماهی سیاه کوچولو ست.

موجودی متفاوت اندیش، که سودای دیدن انسوی جویبار را دارد، که بر نمی تابد روزمرگی را و حسرت دم مرگی که در ماهیان سالخورده دیده بود، ماهی سیاه کوچولو بدنبال دل و ذهنش می رود، کم نمی آورد ، نومید نمیشود و در نهایت مثل تمام اسطوره ها و کهن الگوها به بقای در فنا می رسد و از او شاهدی ریزه میزه می ماند که در  چله شبی برای یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی کوچولو ، داستان ماهی سیاه کوچولو را روایت کند و اینبار ماهی سرخی سودای دریا میکند…

آدمی همیشه قهرمانها را دوست دارد، حکایت آنها از دایره محدودیت ها عبور می کنند، همواره محبوب ست و البته هیجان انگیز… ماهی سیاه کوچولو که شاید خویشتن آرمانی صمد بود، که این چنین با جمله تابناکش :”من می خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ؛ یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می شود زندگی کرد؟…”  ماندگار شد.

ماهی سیاه کوچولویی که حوالی تیشتر تیرماه بدنیا آمده بود، با جاری آراز در شهریور ماه رفت، شاید جایی در جهان موازی حکایت آن ماهی سرخ کوچولو را قلمی کرده باشد. – لیلا مسروری

اشتراک‌ها:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *